تردیدی در این نیست که دین مسیحیت بر اساس علت فاعلی از ادیان توحیدی بهحساب میآید؛ بهاینمعنا که اصل این دین از طرف خداوند برای هدایت بشر فرستاده شده و از حقانیت برخوردار بوده است؛ منتها این دین در ادامۀ حیات خود این ویژگی را از دست داده و به یک دین بشری تبدیل شده است.
نوشتار حاضر با روش کتابخانهای و بهصورت تحلیلی ـ انتقادی، آموزههای مسیحیت را بر مبنای معیارهای عقل، ارزیابی نموده است. تعارض عقاید اساسی مسیحیت با حکم عقل و نیز وجود گزارهها و آموزههای متناقض در کتاب مقدس مسیحیت، دلیل بر عدم حقانیت آن است. عدم جامعیت و ناتوان بودن در پاسخگویی نیازهای معنوی و تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر از علل دیگر ناکارآمدی دین مسیحیت شمرده شده است.